مراببخش که آرامشت را برهم میزنند و دستم نمیرسددستانشان را به درد گره بزنمتا ذره ای از دردتان را درک کنند و رفتارهای دور از شان انسانی را ترک کنند ….مراببخش مادر … میدانم چقدر دلت گرفته از حکم اخراج فرزندانت…. وقتی هیچ پرستار دلسوزی در آن دیاربه مثال راهبه های خارجی وبدون چشمداشت زخم […]
مراببخش که آرامشت را برهم میزنند و دستم نمیرسد
دستانشان را به درد گره بزنم
تا ذره ای از دردتان را درک کنند و رفتارهای دور از شان انسانی را ترک کنند ….
مراببخش مادر … میدانم چقدر دلت گرفته از حکم اخراج فرزندانت…. وقتی هیچ پرستار دلسوزی در آن دیار
به مثال راهبه های خارجی و
بدون چشمداشت زخم هایت را مرهم نخواهد بود….
مسئولین را ببخش مادر….
وقتی تا کنون
پای هیچکدامشان به دیار دردمند باباباغی نرسیده است
از کجا بدانند که چه بر شما میگذرد…. !
وقتی چند ماده قانون مصوب… چند صورتجلسه ی ممضی توسط چندین مسئول … روی کاغذهای بی جان…. حکم به دستبرد زدن به آرامش دل و دیارت میدهد …. ارزش انسان چقدر سقوط میکند…. !
انسان علیه انسان
یکی مسئول ، یکی مظلوم
ترازوی عدالت دیگر میزان نیست!
گویایی فرشته عدالت مجسمه ای بیش نیست
بر روی میزهای قانون!
جامعه مدنی را ببخش مادر….
مردم به هم نزدیک نزدیک اما دور دورند…
جامعه فرهنگی را ببخش …
فرق انسان با انسان به بیشرمانه ترین شکل ممکن به تصویر کشیده میشود
هرچه گرگ تر…. هرچه گستاخ تر…
روزگارت فراخ تر…..
فارغ از هر چیزی ، آنچه که شدیدا نیاز است -یک ناجی ست – که به صدها مسئول و مدیر بیارزد!
زمان به شدت سخت میگذرد…. شاید آخرین لحظات فرج باشد ….
شاید این جمعه بیاید شاید….
باباباغی_تبریز
اصل۲۹قانون اساسی جمهوری_اسلامی
حبیبه محمدی
فعال فرهنگی -اجتماعی -مدنی